آرتا جونیآرتا جونی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

همه ی زندگی مامان و بابا

دو ماهگی ـختنه و واکسن

1392/12/22 9:25
نویسنده : مامان فریده
3,806 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم منو شما تا ۴۲ روز مهمون مادر جون بودیم  و تعجب بالاخره تصمیم بر این شد بیایم خونه خودمون.آخه گلم خودت میدونی مادرجون و دایی رسولت تنها بودند و تو حسابی حال و هواشو عوض کردی و خیلی بهت وابسته شدند . اینجا میخوایم ببریمت حموم ۴۰ که خودم شستمت که یاد بگیرم که میام خونه راحت باشم

 

  برای دیدن بقیه عکسها بفرمایید ادامه مطلب

 

 عاشق این عکستم قلب

 تو خواب داری گریه میکنی....الهی هیچ وقت خواب بد نمینی خوشکل مامان.خوابات همیشه رنگی قلب

 آرتا نگران....

 

تازه یاد گرفتم آقه آقه بگم

 گل مامان وقتی شما ۵۱ روزت بود بردیمت مطب دکتر جهانبخش که ختنه بشی.قبلش نباید بهت شیر میدادم.دکترم دیر اومد موقع ختنه بیشتر گریه ات واسه گشنگی و بعدشم محکم بستن دستها و پاهات بود.خودم پیشت موندم کلی  نازت کردم که بدونی مامانی هیچ وقت تو شرایط سخت تنهات نمیزاره.الهی من فدات بشم که وسط های ختنه خوابت برد.خدارو شکر اون شبم اصلا اذیت نکردی خوب خوابیدی.فدات بشم که همیشه گلی...

اینم عکست که آخرای عمل خوابت برد

دقیقا روز دو ماهگیت هم بردمت واسه واکسن که بعد از قد و وزن نوبتت شد.آمپل اول را که زدند یه کوچولو گریه کردی و آمپول دومم که زدند سریع نوازشت کردم زودی آروم شدی و منو بابایی کلی افتخار کردیم پسرمون انقده مرده تو ماشینم کلی واسمون خندیدی.اما دو ساعت بعد تب کردی که همش ناله میکردی و مدام رو پای من و بابا بودی و اصلا خوب نمی خوابیدی تا اینکه منو بابایی تصمیم گرفتم بریم خونه مادرجون تا اونجا کمک حالم باشند که تو ماشین قشنگ خوابیدی و وقتی رسیدیم خیلی حات بهتر بود

ابن عکس که آماده شدی بریم مرکز بهداشت

اینجاهم بغل بابایی داری بازی میکنی و میخندی.از نیم ساعت بعدت خبر نداری.من بمیرم واست با این دنیای کوچولوت

اینم بعد واکسن بیحال دل شکسته

 بمیره مامانی واست که این روزاتو نبینه

یه دفعه میزدی زیر گریه

یه کوچولو باهت بازی میکردیم میخندیدی تا میدیدی پاتو تکون میدی درد میاد میزدی زیر گریه

 

 

همه زندگی مامان بدون که همه ی این واکسن ها میزنی که خدای نکرده یه وقت مریض نشی و خیلی بیشتر درد بکشوگلم مامانی تا موقعی که زنده است توی تمام سختی ها پیشته.ایشالله همیشه بخندیماچ

پسندها (2)

نظرات (11)

مرضیه ع
21 اسفند 92 10:55
آخی نازی. چقدر ماشاالله نازه. کاشکی این واکسنها دردش کمتر بود. امیرعلی هم خیلی گریه کرد البته تا شبش دیگه خوب شد. من فکر می کردم موهای ارتا جون رو کوتاه کردید. موهای امیرعلی خیلی بلند بود مخصوصاٌ پشتش قشنگ میشد گیسش کنیم برای همین خیلی اذیت میشد آخه خیلی خیلی گرماییه. مرسی خاله جون.آره کاشکی همه ی واکسنها مثل فلج اطفال خوردنی بود نه بابا.ما بیصبرانه منتظر رویش موی آرتا هستیم نازی...امیر علی گیسو کمند را ببوس
مامانی ویانا
24 اسفند 92 12:32
این پسر کوچولو چه ناز و خوردنیه این واکسنها هم شده کابوس مامانا مرسی خاله جونش آره والله
مرجان
25 اسفند 92 9:03
سلام فریده جون'خوبی؟چقدرذوق کردم اومدم دیدم عکس گذاشتی وااااای که چه عکسهای قشنگ و نازی بودن'اون عکسی که آرتا واکسن زده بودو داشت گریه میکرد و لبش آویزون شده بود خیلیییییی خوردنی بود ،وقتی متین هم اونجوری گریه میکنه و اون شکلی میشه حاضرم درسته قورتش بدم انشاله تن آرتاجون همیشه سالم و لبش همیشه خندون باشه مرسی خاله جون.کلا گریه واقعی آرتا این مدلیه.یعنی وقتی لباش برمیگرده چنان به هق هق میفته دلم واسش کباب میشه.متین خوشگله را هم ببوس
مهسا
26 اسفند 92 15:05
الهی بمیرم خیلی بده واکسن و ختنه خدارو شکر که سره ختنه اذیت نشد مهرسام که التماس میکرد انگار آره به خدا.آخی فداش بشم ایشالله دیگه هیچ وقت درد نکشه
مامان اراز
8 فروردین 93 1:45
salam azizam.montazere axaye jadide arta hastimaaaaaa.tipe pipi kardanesh kheyli bahale سلام.چشم حتما.فعلا که خیلی عکس واسه آپلود مونده رو دستم .
سمیه
8 فروردین 93 15:15
وای فریده جان عجب دل و جراتی داری که موقع ختنه ی آرتا کنارش وایساده بودی من که عمرا از این کارا نمیتونم بکنم طفلی آرتا چه گریه ای میکنه بعد از واکسن دلم آب شد براش سمیه جان خودم دوست ندارم پسرم حس کنه که تو مواقع سخت تنهاش میزارم. در ضمن دل گنده هم هستم خیلی عاشق دیدن جراحی و اینا هستم آره به خدا این واکسن ها دل ما مامانا را بدتر به درد میاره
افسونی
23 فروردین 93 8:23
وای فریده سمیه راست میگه چه دل و جراتی داری منم نمیتونم این صحنه ها رو ببینم اخی چه مظلومه آرتا ایشاله همیشه سالم باشه کی باشه منم گلپسرم دنیا بیاد زودی ختنه ش کنم راحت شم از فکرو خیال اخه امیرمهدی رو وقتی 3 سال و نیمه بود ختنه کردیم (کوچیک که بود خودم دلم نمیومد) خیلی اذیت شدم به خاطر فکر و خیالش گفتم این یکی رو زودی ختنه کنیم تا کمتر اذیت بشه و اذیت بشیم سلام افسون جون.مرسی که به وبلاگ آرتاجونم سرزدید. دیگه وقتی مامن بشی دل و جرات آدم بیشتر میشه وای ۳ سال و نیم.گناه داره بچه...تو اون سن روی ذهنیتشم اثر بدی میزاره.آره این گل پسرت که انشالله دنیا اومدم زودتر ختنش کن.
الهام مامان علیرضا
24 فروردین 93 10:06
عزیزم من آرتا جون و لینک می کنم مرسی عزیزم.لطف کردی که به ما سرزدی.گل پسرتو ببوس
مامانی ویانا
24 فروردین 93 10:37
سال نو مبارک آرتا جون ما عکس جدید میخوایم سال نو شما و گل دختر هم مبارک چشم.بزودی آپ میکنم.خیلی مامان تنبلی شدم
ساناز
24 اردیبهشت 93 18:09
فريده جان ممنون از حضورت .منم لينكتون كردم انشالا دوستان خوبي براي هم باشيم ممنون ساناز جان.حتما
مامانی اریان
3 خرداد 93 16:04
جانم چقد نانازی بووووووس مامانی شما هم اسم منید حتما به وبلاگ منم سر بزنید
مامان فریده
پاسخ
مرسی عزیزم که به وب پسرم سر زدید.خوشحال شدم.