دو ماهگی ـختنه و واکسن
پسر گلم منو شما تا ۴۲ روز مهمون مادر جون بودیم و بالاخره تصمیم بر این شد بیایم خونه خودمون.آخه گلم خودت میدونی مادرجون و دایی رسولت تنها بودند و تو حسابی حال و هواشو عوض کردی و خیلی بهت وابسته شدند . اینجا میخوایم ببریمت حموم ۴۰ که خودم شستمت که یاد بگیرم که میام خونه راحت باشم
برای دیدن بقیه عکسها بفرمایید ادامه مطلب
عاشق این عکستم
تو خواب داری گریه میکنی....الهی هیچ وقت خواب بد نمینی خوشکل مامان.خوابات همیشه رنگی
آرتا نگران....
تازه یاد گرفتم آقه آقه بگم
گل مامان وقتی شما ۵۱ روزت بود بردیمت مطب دکتر جهانبخش که ختنه بشی.قبلش نباید بهت شیر میدادم.دکترم دیر اومد موقع ختنه بیشتر گریه ات واسه گشنگی و بعدشم محکم بستن دستها و پاهات بود.خودم پیشت موندم کلی نازت کردم که بدونی مامانی هیچ وقت تو شرایط سخت تنهات نمیزاره.الهی من فدات بشم که وسط های ختنه خوابت برد.خدارو شکر اون شبم اصلا اذیت نکردی خوب خوابیدی.فدات بشم که همیشه گلی...
اینم عکست که آخرای عمل خوابت برد
دقیقا روز دو ماهگیت هم بردمت واسه واکسن که بعد از قد و وزن نوبتت شد.آمپل اول را که زدند یه کوچولو گریه کردی و آمپول دومم که زدند سریع نوازشت کردم زودی آروم شدی و منو بابایی کلی افتخار کردیم پسرمون انقده مرده تو ماشینم کلی واسمون خندیدی.اما دو ساعت بعد تب کردی که همش ناله میکردی و مدام رو پای من و بابا بودی و اصلا خوب نمی خوابیدی تا اینکه منو بابایی تصمیم گرفتم بریم خونه مادرجون تا اونجا کمک حالم باشند که تو ماشین قشنگ خوابیدی و وقتی رسیدیم خیلی حات بهتر بود
ابن عکس که آماده شدی بریم مرکز بهداشت
اینجاهم بغل بابایی داری بازی میکنی و میخندی.از نیم ساعت بعدت خبر نداری.من بمیرم واست با این دنیای کوچولوت
اینم بعد واکسن بیحال
بمیره مامانی واست که این روزاتو نبینه
یه دفعه میزدی زیر گریه
یه کوچولو باهت بازی میکردیم میخندیدی تا میدیدی پاتو تکون میدی درد میاد میزدی زیر گریه
همه زندگی مامان بدون که همه ی این واکسن ها میزنی که خدای نکرده یه وقت مریض نشی و خیلی بیشتر درد بکشوگلم مامانی تا موقعی که زنده است توی تمام سختی ها پیشته.ایشالله همیشه بخندی